📝 میلاد حبیبی
📖 ۱۵۷ صفحه
📇 انتشارات راه یار
📌 «حالا بچهها حرفی برای گفتن دارند... زوری در بازویشان است تا گرهای باز کنند و دردی را تسکین دهند. حجم سخاوتشان به حدی رسیده که بتوانند برای از بین بردن بیعدالتی و نابرابریها به اندازه خودشان کاری کنند. وقتش رسیده به حد وسعشان نخودی در آش بریزند. سادهاند و از همه مهمتر بیادعا...
خودشان را فقط وسیلهای برای رساندن رزق سی خانواده میدانند. دلشان به این خوشاست که بتوانند به بهترین شکل ممکن اسباب آرامش این سی خانواده را فراهم کنند. حالا که این کارها وی روال افتاده و درآمد شرکت تثبیت شدهاست، بچهها به شکرانه این موفقیت تصمیم گرفتهاند یک درصد ازچرخش مالی شرکت را که بخش قابل توجهی از سود شرکت میشود، صرف امور خیریه کنند...»
➕ از همان روزهای اول دانشگاه میخواستم از لابهلای جزوهها و کتاب ها و کلاسها راهی برای پول در آوردن پیدا کنم؛ اما هفت ترم گذشت و رفت و آمدهایم به دانشگاه چیزی عایدم نشد تا اینکه ترم آخر، سه واحد کارآموزی در چشمانم زل زد...
همه کارهای مهم و بزرگ اولش یک فکرند، یک ایده یا جوانهای که گوشه مغزمان سبز شدهاست. فکرهایی از همین جنس، با همین سر و شکل. هفتهای چند بار از همین جوانهها گوشه و کنار مغزمان سرک میکشند و خیلی وقتها آنها را نادیده میگیریم. ولی قصه جدی گرفتن جوانهها خیلی دلنشین است وقتی از یک جوانه به خوبی مراقبت بشود هوایش را داشته باشیم. صبر و صبر و صبر. تلاش و تلاش و تلاش . پشتکار و پشتکار و پشتکار هر کدام ازاینها را هر روز به پای ایده و جوانههای مغزمان بریزیم تا بالاخره قد کشیدنش را ببینیم و برگ و بار بدهد... آرزوهای دستساز قصه همین جوانههاست. جوانههایی که یک گوشه از مغز دانشجوی سال آخر کارشناسی سر بر آورده و با صبر و تلاش و پشتکار تغذیه شده است. این کتاب یک روایت واقعی و پر نشاط جوانانه است از شکلگیری یک شرکت دانش_بنیان که در آن تمام از پا افتادنها، خسته شدن ها و دوباره و چندباره دست به زانو گرفتن و یاعلی گفتن جوانهایی آمده که میخواستند برای کشورشان بال باشند...
✏️ تکتم درهکی
📗 مطالعه قسمتی از کتاب و خرید نسخه الکترونیکی در طاقچه از اینجا
😉 خرید نسخه فیزیکی در کتاب فردا از اینجا