📝 حامد عسگری
📖 ۲۴۴ صفحه
📇 انتشارات امیرکبیر
─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─
📌 بیایید این بار بشینیم پای حرف و خاطرههای یک حاجی نویسنده و شاعر: حامد عسکری ... خودمانی و جذاب مینویسد... قلم توی دستش مثل یک نقاش حرفهای همه چیز را به خوبی تصویر میکند و ما هم از اینکه با او در سفر پر رمز و راز حج همراه شدیم لذت می بریم...
کتاب خال سیاه عربی آن قدر پُر کشش و خوشمزه است که خواندن آن فقط چند ساعت طول کشیده و به دستهایتان منگنه میشود؛ تا وقتی که کتاب را تمام کرده و خیالتان راحت شود...
حامد عسکری در بخشهایی از کتاب حاجی شده و از اعمال حج مینویسد، یک جاهایی مارکوپولو شده و در خیابانهای #مدینه دنبال رستوران میگردد و بعضی جاها هم میکروفن به دست گرفته و روضه میخواند. او پسر کویر است و سخاوتمندانه، خواننده کتاب را در تمام لحظههایش شریک کرده است...
📝 تکتم دره کی
➕بخشی از کتاب:
صبحانه را خوردهام و روی تخت هتل دارم چند صفحه قرآنم را میخوانم که مادرم زنگ میزند... جهت ریا عرض کنم که با خودم عهد کردهام توی این سفر، نیمجزء، صبح و نیمجزء، عصر قرآن بخوانم و آخر سفر، یک دور قرآن محمدی را که توی شهرش نشستهام، تمام کنم... حرفهای معمولی و متداول میزند؛ و خب قاعدتا جواب همه هم چشم است...
سوال اصلی را اینجا میپرسد و یخ میکنم: «بقیع رفتی؟» نمیدانم چرا و چه جوری بیهوا میگویم: «دارم فردا میروم بقیع»... میگوید: «توی این دنیا هرچه خوشی است، سهم شما مردهاست... این هم رویش... ما زنها را که نمیگذارند برویم؛ تو ولی تو برو و حواست باشد... ناموس رسول خدا آنجا دفن است. ادب میکنیها! سر پایین میروی و میآیی.» میگویم: «چشم.» توی دلم انار پاره میشود...
📘 خرید نسخه فیزیکی از پاتوق کتاب فردا در اینجا