📝 ناصر ایرانی
📖 166 صفحه
🖨 انتشارات کانون پرورش فکری کودک و نوجوان
📌 هر شخص یا گروهی که برای فتح غاری که در دامنه کوه خورشید هست رفته سالم برنگشته. مردم دِه میگویند این غار طلسم شده و فتح نشدنیست. ولی پدربزرگِ احمد نظر متفاوتی دارد؛ او میگوید اینها همش حرفهای بیهودست و کوه خورشید هم مثل همه کوههاست و هیچ غاری فتحنشدنی نیست. همین سخنان پدربزرگ، احمد نوجوان را قلقلک میدهد تا کار نشدنی را شدنی کند و به جنگ غار خورشید برود. اما این کار به همین سادگی ها هم نیست....
ناصر ایرانی در سختون، قصه تلاش و سختکوشی را حتی در سختترین شرایط برای نوجوانان با قصه نوجوانی از جنس خودشان روایت میکند....
➕ برشی از متن کتاب:
سردر نمیآورم. به خودم گفتم اینکه نمیشود همه بترسند اما فقط بعضیها ترسو باشند. پرسیدم «مگر هرکی بترسد ترسو نیست؟» پدربزرگ سرش را بلند کرد، با دقت به چشمهایم نگاه کردو گفت: «نه. هرکی بترسد ترسو نیست. ترس مال بشر است. بشر از خیلیچیزها میترسد. ترسش هم دست خودش نیست. هرقدر هم شجاع باشد بعضی وقتا از بعضی چیزها چه بخواهد چه نخواهد میترسد. اما ترسو بودن یک چیز دیگر است. ترسو بودن این است که آدم تسلیم ترس بشود. بگذارد ترس براو غلبه کند. شجاعت نداشته باشد ترس را از قلبش بیرون بیندازد و زیر پا لهش کند.»